غیرت
چه چفیه ها،
که خونی شد
تا چادری
خاکی
نشود…!
چه چفیه ها،
که خونی شد
تا چادری
خاکی
نشود…!
دریکی پاتک هایی که عراق برای پس گرفتن جزایر مجنون انجام داد،شهید بابایی شیمیایی شد و سرش پر شده بود از تاول های ریزی که خارش شدیدی داشت.تاول ها بر اثر خاراندن ترکیده بودند و وضعیت بدی برای ایشان پیش آمد.یک بار که به طرف بیرون جزیره مجنون در حرکت بودیم،به برکه آبی برخورد کردیم.شهید بابایی لحظه ای ایستاده و به جریان آب دقت کرد.بعد شروع کرد با آن آب سر خود را شست و شو دادن.سپس به من گفت: میدانی این آب کدام آب است؟ گفتم: خب آبی مثل همه آب ها.گفت: نه! اگر دقت کنی امام حسین(علیه السلام)و حضرت اباالفضل(علیه السلام)در کربلا دستشان را به همین آب زده اند و این آب متبرک است. ایشان اعتقاد داشتند که تاول های سرشان مداوا خواهد شد.چند روز از این ماجرا نگذشته بود که تمامی تاول های سر ایشان مداوا شد.
(مجموعه خاطرات24/شهید عباس بابایی)
شادی روح امام وشهدای عزیز و همه اموات فاتحه باصلوات
التماس دعای فرج
دلم بسان قبله نماست!!!
فقط وقتی آرام میشود
که روبه تو بایستد… .
التماس دعای فرج
(صلوات)
یا صاحب الزمان(عج)
چشمانم برای دیدارتان ثانیه ها را می شمارد!
و دلم چشم انتظاری اش را حکایت می کند…!
عجب حکایتی!!!
کاش کسی هم،
دل تنگی های دلم را،
بر کاغذی مینوشت
اللهم عجل لولیک الفرج.
التماس دعای فرج
صلوات