غیرت
چه چفیه ها،
که خونی شد
تا چادری
خاکی
نشود…!
طلب حلالیت... .
شهید مرتضی(میثم)شکوری
سخت گیری هایش از روی هوای نفس نبود بلکه به خاطر خود بچه ها بود.آخر دوره بچه هارا به صف میکرد و می گفت:«یک کدامتان تکان بخورید،من میدانم باشما!»بعد می افتاد روی پای بچه ها و گرد و خاک پوتینشان را به صورت می مالید و طلب حلالیت میکرد.می گفت:«من افتخار میکنم پای کسانی را می بوسم که امام بازویشان را میبوسد.»(به نقل از ناصر افشاری)
شادی ارواح طیبه امام وشهدای عزیز فاتحه باصلوات.
شهید عباس کریمی
برای جلسه ای،مجبور شدیم بیاییم تهران.پس از پایان جلسه،به سمت جنوب حرکت کردیم.سر راه رفتیم همین جایی که الآن دفن است.او بالای قبر شهید اقارب پرست ایستاده بود و زل زده بود به قبر و عکس شهید.چند دقیقه ای همین طور ماتش برده بود.معنایش را نفهمیدم،تا آن روز که آمدیم بهشت زهرا(س) که او را دفن کنیم،دیدیم که کنار شهید اقارب پرست را کنده اند… .
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و اهلک عدوهم